داشتم به این فکر میکردم الان که اینترنت ندارم و معمولن از طریق تلفن هم کسی پاسخگو نمیشه چطوری و
از کجا میتونم از هزینه شیمی درمانی یا کلن اینجور ماجراها خبردار شم که ویبره
موبایلم پرتم کرد رو هوا. شماره رو نمیشناختم. دو تا پنج یه هشت یه نُه. فکر کردم حتما اشتباه گرفته. شل شل جواب حال و احوالش رو دادم و بعد که اسم و فامیلم
رو گفت یه کم از هپروت فاصله گرفتم. گفت "از خانه کودک شوش تماس
میگیرم." این رو که شنیدم بقیهش تو هوا محو شد، تار شد، ندیدم و نشنیدم چی
گفت. داشت میگفت جلسه برای چی؟ کار برای چی؟ قرص؟ درمون؟ کار دستی و فروش؟ بیام
پیشنهاد بدم برای چی؟ حافظهم کجا رفت؟ دوشنبه ساعت یک و نیم؟ تشکر کرد و تشکر
کردم و خدافظ. اصلن نفهمیدم چی گفتم و چی گفت.
از تو هوا که داشتم میومدم رو زمین فکر کردم میخوام رسالتم رو تموم کنم. مادر ترازا بودن بسه دیگه فرح میگفت ده تا دیگه؟
از تو هوا که داشتم میومدم رو زمین فکر کردم میخوام رسالتم رو تموم کنم. مادر ترازا بودن بسه دیگه فرح میگفت ده تا دیگه؟