۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه


از نظر خودم من خیلی هم اجتماعی و مردم دار هستم اما از نظر اجتماع و در قیاس با دیگران یک غیر اجتماعی مردم گریز و البته کمی حسود هستم که توان اینکه دیگران چطور بلبل زبونی می‌کنند و با اعمال سیاست کارشان را پیش می برند؛ ندارم. مثلا در دنیای واقعی وقتی از کسی دلخور شم فقط اخمی در می‌کشم و سردرد می‌گیرم و هر از گاهی مثل نهنگی که باد میدهد هوا و آب فوت می‌کند عمل می‌کنم و هی هوا را فوت میکنم بیرون هوووف. بعد که رسیدم خونه یک ساعت دیگری پیاده روی می‌کنم در عرض و طول اتاق و بعد که به این نتیجه رسیدم که راه رفتن آرامم نمی‌کند که اگر می‌کرد پیاده روی تا خانه باید نتیجه می‌داد؛ می‌رم سراغ پلن بی. می‌شینم پشت جعبه‌ی سیاه پیرم که بیشتر گرامافون است تا لپ تاپ. سعی می‌کنم خودم را خالی کنم چرا که در دنیای واقعی اگر عصبانی بشم و شروع کنم به داد و بیداد دستام و صدام شروع می‌کنن به لرزیدن و اگه لرزش صدا و ناراحتی م از یک حدی بیشتر باشه و بخوام جلوی اون رو بگیرم چونه م شروع میکنه به لرزیدن و اشکم در میاد(یک جورهایی یک لغوه ای تمام و کمال هستم). به خاطر همین تمام قوام رو جمع می‌کنم که تا جایی که امکانش هست از دعوا و پرخاشگری دوری کنم.
پس در نتیجه اینطور میشه که ممکنه بشینم پشت کامپیوتر و بعد از دیدن فلان رفتار و شنیدن فلان حرف چنان در همان مجازستان، فقط در همان مجازستان و نه در دنیای واقعی، جیغ و داد و فریاد کنم- به زعم خودم البته و شاید جیغ و داد فریاد آدم های دیگر جور دیگری باشد-  و مشت بکوبم روی میز که به خیال خودم همه ساکت ‌شن و پلک نزنن. بعد هم صدامو صاف ‌کنم و پایین لباسم رو صاف می‌کنم خاک رو از تنم بتکونم و تا ساعت ها از خجالتم نرم سراغ اینترنت و خودم رو جور دیگه ای مشغول می‌کنم و کش و قوس بیایم که خستگی دعوا از تنم بیرون رود.