احتمالا زمانی که این را می خوانید پنج شنبه پانزده تیر ماه
نود نباشد.
پنج شنبه است و من که دیگر سر کار نمی رم تا هر وقت که عذاب
وجدان سراغم نیامده زیر پتو خیالبافی می کنم. غلت می زنم و خیال می بافم و بین
خیال های بافته شده گره می خورم و تا مرز زنده ماندن و واقعیت دست و پا می زنم.
خیالبافی معمولا تا وقتی دوام دارد که نارنج – طوطی کوچک اصطلاحا برزیلی مدادرنگی
وار که چند وقتی است بیوه شده و اگر او دخترم باشد و شوهرش لیمو پسرم بود پس چگونه
است ازدواج محارم؟- جیغ های مهیب زند و مجبورم کند که از خیالبافی دست بکشم و در
واقعیت فقط به او ابراز علاقه کنم. راستی کش دادن یک رابطه با اجباری ابراز علاقه
کردن نتیجه می دهد؟ فکر کنم یک جایی برسد که دیگر کش در می رود و چشم و چال نمی
گذارد. آن وقت فکر کنم بهانه خوبی است برای اصطلاح سرنمک و نسبتا شور عشقی که کور
می کند. فکر کنم که عبارت فکر می کنم را زیادی می گویم مثل من من من گفتن هایم.
خوب شاید دلیلش این باشد که من زیاد فکر می کنم.