۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

حامله نبودم- هیچ وقت-  و همیشه آرزوی کانگورو بودن داشتم. اما این حس دائم الویاری که همیشه دنبالم است و این حس حال تحوعی که بعد از پرخوری گریبانگیرم می شود؛ توهم زن حامله را می دهد. زیاد خوردن استرس زدایی می کند یک جورهایی مثل شیر است که وقتی می رسم خونه، بابا می دهد دستم که بخور! بیرون پر از سرب است و تنها شیر است که نجاتت می دهد و سم زدایی می کند. درست یا غلط، اضطراب توی چشم های بابا موج می زند و من بی رحمانه می خندم که لپم چال بیوفتد و قورت قورت.