۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

گاهی خود خرم را بدجور سانسور می کنم. خود خرم می رود روی تخت و به خیال شفای عاجل زبان کوچک و بزرگش را نشان می دهد . اما من با بدجنسی و خشانت تام شروع می کنم به ساتوری کردن. سر و ته و یک جاهایی که فکرمیکنم لک های خوش رنگ و لعاب آدمیزاد پسند ندارد را قلوه کن می کنم و پرتشان می کنم توی سطل زیر میز. سطل پر می شود از لبخند های چال دار، ملیح یا سی و دو دندان، کمی لکه های رنگی بی رمق و یکسری خط خطی و چندین کیلومتر پیاده روی.
خود خرم جُم نمی خورد و ریز ریز گریه می کند.