۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه


میگفت ملکه ذهن بودن هم مثل میز ریاست وفا ندارد و باید دمی را غنیمت بشمری. اولش خوشحالی که ملکه ذهنی شده ای که نه آزاری می رساند و نه انتظار بی جا دارد ازت. چهار زانو با دلی قرص و محکم میشینی در جایگاهت و برای خودت اَنگری بِرد بازی میکنی – گاهی هم عین گاو صدا را ول میدی که عه کثافت لعنتی تُف. به خودت که می آیی میبینی خودت، جایگاهت و ذهنش همه رفته اند در پنجره های چند اینچی و قاطی صفر و یک ها و ته دلت- که دیگر قرص نیست و گرفته است- میگویی عه کثافت لعنتی تُف.