۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه


این گشتی ها را که میبینم در این گرمای ذوب کننده، یخ میزنم و دو ستون بدنم میلرزد. من معتقدم آدم ها دو ستون بیشتر ندارند و موقع ترس یا لرز همان دو ستون است که میلرزد و دو ستون دیگری در کار نیست. آنها که میگویند چهار ستون بدنشان میلرزد یک روز بارانی خود را در گودال آب دیده اند و همان احساس چهل ستونی بهشان دست داده است.
دو ستون بدنم میلرزد و تنها کاری که از دستم بر میاد ذوب شدن  و غرق شدن در خودم است و خیره شدن به دوردست ها که طبیعی جلوه کنم. طبیعی اینجا شکل مرده ایست که سلانه سلانه قدم برمیدارد. چتری هایم شاید باعث شود که مثل ژاپنی ها به هزار درنا دل ببندم تا روزی بیاید که از اینها نترسم.