۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه

گاهی جمعه ها بدترین روز هفته می شود و کسالت بار. اما امروز که پتو پیچ از خواب بیدار شدم و دیدم توی اتاق خودم هستم، با بقیه جمعه ها فرق میکند برایم. اولین جمعه سال نو است و من دیگر آن هتل بد بو و مردم عجیب را نمیبینم. به جایش نیو شوز از این پسرک پااولو را گوش میدهم و شادم. لب چرب کُنَک میزنم که خشکی لب هایم برود. رویش زده فروتی شاین-چِری! اینکه به عنوان یک دختر میشود آدم لب هایش را به هم بمالد و در آخر صدای بینگی بدهد هیجان دارد. خرید هایم دورم چیده شده اند و من وسطشان میشینم و لذت میبرم و لپ هایم سوراخ دار میشن. وقتش رسیده که سر زانو یا آرنجم یا نوک دماغم جوانه زند یا شکوفه ای چیزی. موزیکم می رسد به پنسل فول آف لد، راه که میروم روی سرم یک رنگین کمان تکان تکان میخورد از آن تکان هایی که آدمیزاد موقع شتر سواری.