۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه


آدم ها یک جایی از صورتشان را خیلی دوست دارند. من از نوع خودخواهشان هستم چون به بیشتر از یک جای صورتم عشق می ورزم. یکی شان این جای تک شاخی ست بین موهایم اینجا روی پیشانی. همان اولِ اول،مستقیم که می آیی و خیلی نمی پیچی، همان جا. جای تک شاخیم یادگار شکستگی سرم است که نشان از بی آرام و قرار بودنم در کودکی دارد. همیشه یکجوری چتری هایم را پخش و پلا میکنم که بتواند خودنمایی کند.  آقای فلانی پیشانی ام را میبوسد و میگوید به به زده ای؟ خودش غش میکند از شوخی که کرده. دماغش را دوباره می آورد جلو و بو میکشدم. یک سری عطر گرفته ام که بوهای خوشمزه میدهند؛ فرانسوی هستند و من تلفظشان را نمیدانم که برایتان بگویم اینجا و حوصله هم ندارم کیبورد را از فارسی خارج کنم. این به به که آقای فلانی گفت رزبری است. اِ اسمال سافت رِد فروت که آخرین بار جنگل های شمال بود که تمشک خوردم و یادم نمی آید این بو را میداد یا نه. این بوی آب نبات میدهد نه به به. جای تک شاخی ام درد گرفت.