۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

ورجه وورجه می‌کردیم که گفت استوپ استوپ الان دیگه اذان میگن بزنیم تلویزیون ایران؛ دلم می‌خواد صدای موذن زاده رو بشنوم. رفتم تو آشپزخونه بشقاب ها رو خشک کنم جا بدم تو کابینت که اذان دیگه تموم شد و یهو دیدم داره میگه خفه شو کثافت حروم‌زاده. متعجب سرمو از تو کابینت دراوردم بیرون گفتم چی شده؟ کیو میگی؟ گفت همین دیوث قاتل. گفتم فلانیه؟ گفت آره چه جالب که اسم مستعارشو شنیدی و شناختیش.