۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

دنبال وجه زنانگی ات که بگردی یعنی واقعا گمش کردی. دستش را گرفتی و با بی رحمی بردی بین جمعیت و رهایش کردی و رفتی پی کارت. یک سیبیل پر و پیمون ناب هم گذاشتی روی صورتت که دیگر نشناسند تو را. شب ها فقط ممکن است توهم شنیدن صدایی زیر از دور دست ها به سراغت آید. صدایی از آن گوشه ی سمت چپ اتاقی با دیوارهای آبی. صدا توی کمدی چوب گردو زیر و رو می کند لباس ها و بوها را و دنبال تکه ای از خودش می گردد. نفس عمیق صدا دار می کشد و زل می زند به یک گوشه و همان جا خوابش می برد.